نتایج جستجو برای عبارت :

شوکه

امسال روز تولدم خیلی متفاوت بود...
تبریک تولدام انقدر زیاده و تماس تلفنی ها انقدر زیاد که نشده تاحالا ناهار بخورم....عجیب ترینش فرزانه بود....زنگ زد پرسید خونه ای؟
منم متعجب گفتم آره...گفت ده دقیقه دیگه اونجام!و من شوکه که چی شده!رفتم پایین ،از ماشین که پیاده شد شوکه شدم،با وجود تمام مشغله هاش وقت کرده بود برام هدیه بخره و اینکه میدونی بین شلوغی های ذهن کسی،گم نمیشی چقددددر ذوق زده میشی!

ادامه مطلب
cnbc: 
Turkish lira hits lowest point this year as new election jolts investors
♦️ترس و هراس سرمایه گذاران از انتخابات جدید موجب گردید، لیر ترکیه امسال به پایین ترین نقطه خود برسد.
نسبت تبدیل دلار به لیر در حال حاضر 6.1566 می باشد.
کشور ترکیه، نسبت بدهی به جی دی پی بالایی دارد و از طریق سرمایه گذاری خارجی، رشد خوبی را داشته است، در صورت تداوم کاهش ارزش پول ترکیه، عوامل فوق تاثیر مخربی بر روی اقتصاد ترکیه خواهد گذاشت.
jolt شوکه شدن
@financialdictionary
هفته‌ی پیش خبری شوکه کننده، شهر پر زرق و برق دبی را نقل محافل خبری کرد. باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: هفته‌ی پیش خبری شوکه کننده، شهر پر زرق و برق دبی را نقل محافل خبری کرد.
پرنسس هیا، همسر حاکم دبی هفته گذشته به
همراه دو فرزند کوچکش از امارات متحده‌ی عربی به انگلستان گریخت و در آنجا
تقاضای طلاق و پناهندگی سیاسی کرد. پرنسس هیا یکی از شش همسر حاکم دبی، شیخ
محمد بن راشد آل مکتوم، بود و به دلیل آنکه همواره در محافل عمومی در کنار
ه
فیلم هری پاتر خیلی قشنگه اکثرا هم دیدینش به نظر من هری باس با هرمیون ازدواج میکرد وواقعا برام عجیبه هرمیونی که بیشتر حواسش پیش هری بود و دور هری میچرخید عاشق رون شد .اصلا چرا نویسنده اینطور نوشته . فکر کم به سبک رونالدینیو عمل کرده :/ و بیننده هارو شوکه کرده .
یه هــوووف گنده ...
هنوز دست پطروس نرسیده وای نمیدونم تا چه اندازه میتونه خوشحال یا ناراحتش کنه! از وقتی خوده واقعیم رو بیشتر شناخته فک میکنم شوکه شده شایدم اصلا فکری نکرده باشه !
امروز از اون نشریه تماس داشتم ولی من خواب بودم :)) آخه چرا ؟
سوالات فراوانی وجود دارد از اینکه شرایط درونی و بیرونی بدن چه تاثیری در طاسی سر و ریزش مو دارند.
سعی کردیم در این مقاله به تعدادی از این سوالات پاسخ دهیم.
 
آیا مردان طاس تستوسترون بیشتری دارند؟
این یک باور نادرست درباره ریزش مو است. با آن که طاسی مردان به تستوسترون مرتبط است اما طاسی به میزان تستوسترون نه بلکه به میزان حساسیت یک فرد به این هورمون مرتبط است. یک آنزیم، تستوسترون را به ترکیبی به نام دی هیدروتسترون تبدیل می‌کند که این ترکیب باع
حامد تمام جملات دکترراباعبارت بعیدمیدانم در ذهن خود یکی کرده بود.گویی فائزه اولین زنی نبود که به خاطر زندگی عاشقانه به قتل می رسید.چون حامدبشکلی به صورت خیره شده بود که انگارمنتظرمرگ آنی او هست.
درهمین حین پیامی مبنی بر بردن یک جایزه میلیاردی دریکی از مسابقات اتومبیلرانی برایش آمد.شوکه بوددیگربه فکر فروش اعضای بدن همسرش نبود.گویی پول باروح اوبیشترتماس می گرفت.
امروز ، بعد از تحویل یک سرویسی ، متوجه شدم که گوشیم دستم نیست و وقتی باهاش تماس میگیرم ، میبینم که رد تماس میخوره . گفتم احتمالا افتاده از دستم ، با یه گوشی دیگه پیام دادم که این گوشی من رو ممنون میشم بهم تحویل بدید ، جواب داد که یه تومن بریز برام گوشیتو برات بیارم.
 
شوکه ام از این ماجرا ...
بسم الله 
تاریخ عرفای شیعه را می خواندم و رسیده بودم به دو اسم که البته یکی شان اسمی هم نداشت !
ملاقلی جولا بافنده ای که ناگهان شبی بر شیخ علی شوشتری وارد شده بود و فرستاده بودش نجف تا بشود سرسلسله ی عرفان شیعه تا امثال قاضی ها را پرورش بدهد و بعد در پس جولا یک سرباز، سربازی گمنام ، نگهبان خانه ای اعیانی که برای لقمه ای حلال آمده بود سراغ ملاقلی و خب معلوم می شود که از اوتاد امام زمان بوده است .
شوکه شده بودم، از تمام آن اسم های بزرگ اوراق تاریخ ش
اونی که دارن حقشو ناحق میکنن
دوماه داره میدوئه باز اونا قویترن 
دیشب تا صب نخوابیده و از بی انصافی آدما شوکه اس و باورش نمیشه ذات آدم میتونه انقدر بد باشه
کیه؟؟کیه؟؟
مَنَم مَنَم مَن مَن
خلاصه که با ذکر خدایا جز تو کسی و ندارم حواست باشه یکمم سمت منو نگاه کن کفه ترازوی اینور سبکه سپردیمش دست خودش
دعا کنید برای عدم وجود اعتماد بنفس در وجود این جانب که بره بالا بلکه یه ذره کم بشه نا امیدیمون
یک فیلم دیدم که صفحه کلیدهای مجازی استفاده می کردند و روی هوا کلیک می کردند. اولش خیلی برام عجیب و غریب بود. ولی فکر کنم اگه تا حالا هم ساخته نشده باشه حتما به زودی ساخته خواهد شد.
تکنولوژی به شدت در حال تغییر است و هر روز یک چیز عجیب جدید می بینیم.
 
این میوه های عجیب هم برای خودش جالبه. طبیعت هم مثل تکنولوژی ما را شوکه می کنه
کریمه:
سلام بر جهاد گران فرهنگی گروه تاتر جابر
شرمنده طولانیه ، بعد تقریبا یکماه انقد دلت پر میشه که فقط باید بنویسی تا اروم شی
من مشهد این تاتر ارزشمند رو دیدم
جابر مسیح من ، که یکی از بیننده ها نوشته بود خیلی منو متحول کرده بود حتما میخواستم ببینم ولی نمیشد ، اومدیم عید مشهد ، بنری تو حرم امام رضا(ع )دیدم که شوکه شدم ، تاتر جابر تو حرم امام رضا(ع)؟ 
ادامه مطلب
کریمه:
سلام بر جهاد گران فرهنگی گروه تاتر جابر
شرمنده طولانیه ، بعد تقریبا یکماه انقد دلت پر میشه که فقط باید بنویسی تا اروم شی
من مشهد این تاتر ارزشمند رو دیدم
جابر مسیح من ، که یکی از بیننده ها نوشته بود خیلی منو متحول کرده بود حتما میخواستم ببینم ولی نمیشد ، اومدیم عید مشهد ، بنری تو حرم امام رضا(ع )دیدم که شوکه شدم ، تاتر جابر تو حرم امام رضا(ع)؟
ادامه مطلب
دانلود دوبله فارسی فیلم The Thirty Nine Steps 1978
در سال 1914 "ریچارد هنای" مهندس معدنی است که قبل از بازگشت به آفریقای جنوبی مدت کمی در بریتانیا ساکن می شود.اما وقتی همسایه پیر او کلنل "اسکادر" با عجله به اتاق او وارد می شود و داستانی مبنی بر اینکه جاسوسان آلمان در کشور مخفی شده و برنامه ای برای شروع دوباره جنگ جهانی اول دارند او به شدن شوکه می شود...
نام پارسی فیلم : نه پله
اینکه ساختمان
آموزشگاه ما سه مقطع را در خودش جا داده بود سختیهای خاص خودش را داشت، سرو صدای
بچه های ابتدایی خیلی اذیت می کرد، اما خب این محیط خاطرات خوشی را هم رقم زد.
بچه های ابتدایی هم با من
دوست شده بودند، یه روز همه دور هم جمع شده بودیم، عسل یکی از دخترهای کلاس اول
برام چند تا رز آورد، ذوق زده شدم و بغلش کردم، معلمشون گفت
برای من گل نمیارن. یکی از رز خوشکلها را برداشتم دادم دست عسل آهسته تو گوشش
گفتم ببر بده معلمت
'گاهی زنگهای
تفریح عسل و مع
امروز نوبت لیزر داشتم. نوبتی که از عصر یهو به صبح انتقال پیدا کرد و خب سبب خیر هم شد. چون میخواستم عکس های روز تولد آریا رو چاپ کنم و تخته بزنم و امشب ببرم خونه شون. فرصت خوبی بود و انجام هم دادم.
تو مطب دختری رو دیدم که ابتدا حس های بد بهم هجوم آوردن و بعد سعی کردم تخیل کنم تو چه شرایطی بزرگ شده و بعد از خودم ناراحت شدم که چرا قدر داشته هام رو نمی دونم.
سنش رو دقیق نتونستم حدس بزنم. شاید 30 یا 35.
حال خرابی داشت. وقتی ازم سوال پرسید که آیا لیزر رنگ پوست
رفتِه سَردار نَفَس تازه کُنَد برگردد؛ چون ظھور گل نرگس، بِخُدا نَزدیک است.
 
ما تا آخر ایستاده‌ایم؟!
 
این یک شعار نیست، یک هدف است که به علامت سوال نیاز دارد. سوال اما این است که آخرش کجاست؟ وقتی می‌گوییم ما تا آخر ایستاده‌ایم، یعنی تا کِی باید ایستادگی کرد؟
باید بدانیم که به چه شکل، به نتیجه می‌رسیم؛ چون اگر بدانیم با انجام کارهایی می‌توانیم زودتر به آخرش برسیم
و قطعا با آگاهی، در ایستادگی راسخ‌تر می‌شویم.
 
اما آخرش این است:
استکبار ج
 
 
خواب میدیدم و میدونستم که دارم خواب می بینم و بیدار خواهم شد اما تصویرم از بیداری، تصویر چند سال قبل بود اون موقع که همه چی امن و امان بود.خواب میدیدم و از خوابی که می دونستم خوابه بیدار می شدم و صدای ناله بابا رو می شنیدم . شوکه می شدم از زمان حال چون چیزی که منتظرش بودم بیداری در چند سال گذشته بود.
 
 
 
حامد تمام جملات دکترراباعبارت بعیدمیدانم در ذهن خود یکی کرده بود.گویی فائزه اولین زنی نبود که به خاطر زندگی عاشقانه به قتل می رسید.چون حامدبشکلی به صورت خیره شده بود که انگارمنتظرمرگ آنی او هست.
درهمین حین پیامی مبنی بر بردن یک جایزه میلیاردی دریکی از مسابقات اتومبیلرانی برایش آمد.شوکه بوددیگربه فکر فروش اعضای بدن همسرش نبود.گویی پول باروح اوبیشترتماس می گرفت.
مداوم قلیان میکشیدودودش رادراتاق خانه درحدی رسانده بود که همسرش سمت بیماریها
صبحی قلبم مچاله شد ، دلم میخواست همونجا تموم میکردم این زندگی رو . اینقدر شوکه شدم که تموم کانال ها رو گشتم ، به تموم پیچ ها سر زدم ؛ دوست داشتم یکی بگه اشتباهه ، یکی بگه و درد این قضیه کمتر بشه .. دوست داشتم بشینم زار بزنم .. درد داره ..درد 
خدا رحم کنه .. دیگه هیچ چیزی نباید بگم ، درمورد هیچ چیزی نباید حرف بزنم .. 
امروز را مرخصی گرفتم که خونه تکونی را جلو ببرم. تا ساعت ۱۲ خوب پیش رفتم ولی کاش قلم پام میشکست و نمیرفتم سمت ظروف قدیمی!!!! نمیدونم چطور شد ولی ۱۱- ۱۲ کاسه و یک بشقاب چینی پودر شد!!! خیلی شوکه شدیم.. من و میم خیلی ناراحت شدیم. عذاب وجدان داره نابودم میکنه..کاش مادربزرگ از این کاسه ها داشته باشه و بهمون میداد
 
عملا سر شدم و قورمه سبزی خوشمزه به دلم ننشست
 
قضا بلا بوده ولی یادگاری بود و کاش وسیله خودم جاش آسیب میدید!!!
خدایا شکرت. الهی ضرر به جون نیاد.
«مزدک میرزایی به شبکه ایران اینترنشنال پیوست»! خبری که از روز گذشته در فضای مجازی مدام دست به دست می‌شود و بسیاری را شوکه کرده است. پیگیری‌های خبر تا اینجا که بی‌نتیجه مانده است و کسی آن را تایید نمی‌کند. تا اینکه به نقل از محمد تقوی، سرمربی پیشین تراکتورسازی که به عنوان کارشناس، با شبکه‌های خارجی همکاری می‌کند، اعلام می‌شود که میرزایی حتی از مقر این شبکه هم دیدار داشته است!
ادامه مطلب
نگاه های گهگادر نگرانت بهم ثابت کرد که باید توضیح بدمگاهی باید اطمینان داشت و بدون گلبول سفید حرکت کرد
صبح بیدار میشی و چیزی نمیبینی ایا دنیا سیاهست؟ حرف های ما به دنیا وجودیت داده
شوکه شدم از این بیماری خیره مانده بودم سهمی از تو ندارم سهمگیم است
دو معز فعال جهان را تغییر خواهد داد
خوتب نیستی اینها حقیقته در دنیایی که هستیگ
در خاطرات خوشم مرا تجزیه کنید که بد شدیم 
نقطه متقارن شوم متقارن شوم تا نقطهخیلی ساده از کنار این بزرگوار رد میشویده
 
گرگ های بی سر و پا روی مهمترین خط قرمزمون دست گذاشتید.
خودتونم خوب میدونید که سردار ما یگانه بود اما تنها سردار این ملت نبود و نیست،پس قطعا جایگاه پر ابهتش خالی نخواهد ماند.
همونطور که شهید بهشتی بزرگوار فرمودند: هر چه ما را بکشید ما قدرتمند تر خواهیم شد.
بد غلطی کردید و بد زخمی به قلبمون زدید ولی کاری کردید که سخت تر از قبل در برابرتون بایستیم.
 
روح بزرگت شاد باد مالک اشتر این مرز و بوم.
 
 
پ ن: این غم بزرگ رو به همه تسلیت میگم.
از صبح زود که
ورزش 11 - اسماعیل حلالی، بازیکن سابق پرسپولیس، در خصوص کنار گذاشتن شایان مصلح و سروش رفیعی از فهرست تیم پرسپولیس توسط کالدرون، اظهار داشت: مصلح مدت زیادی مصدوم بود و در تمرینات هم حضور نداشت. شاید به این دلیل او را کنار گذاشت که آماده نبود.وی افزود: در مورد رفیعی، اما شرایط فرق می‌کند. سروش بازیکن خلاق و بااخلاقی است و من هم از کنار گذاشتن او شوکه شدم. من با رفیعی نسبتی ندارم، اما به هر حال در ایران کمتر بازیکنی توانایی فنی رفیعی را دارد. به هر
آکاآپ: اتفاقی عجیب و غیرقابل باور کارکنان مسئول خاکسپاری را شوکه کرد ، نوزاد تازه متولد شده کنار جسد زنی که هنگام فوت باردار بود برای آنها باورکردنی نبود. برای مطالعه جزییات بیشتر از این اتفاق عجیب و غریب در ادامه مطلب با آکا همراه باشید.

ادامه مطلب
هیچ وقت به سرنوشت اعتقادی نداشتم معتقدم خدا ته همه چی رو میدونی حتی اگه بی نهایت حالت مختلف داشته باشه اگه هم قراره چیزی رو از قبل مشخص کنه سرو تهش نوشته شده نه فقط سرش. در میون همه خبرهای حیرت انگیز این چند روزه یکی از همه برام شوکه کننده تر بود، مسافری از پرواز جاموند و نگران و عصبانی از ماموران راهنمایی رانندگی که باعث تاخیرش شدن سخت گله کرد و در کمال ناباوری بعد از شنیدن سقوط هواپیما بهت زده رفت ازشون عذرخواهی کرد.
شاید کسی که تو گوش ما چک
با اعلام گرانی غیر عادی و ناگهانی بنزین و شوکه شدن مردم باعث عکس العملها و نا رضایتی گسترده در میان مردم شد. چون این گرانی به صورت ناگهانی و چند برابری بود که به نظر اینجانب چند نکته رسید عرض می کنم :
۱- بدون هیچ اغماضی این کار به صورت دفعی و ناگهانی خود ایجاد شوک عصبی بر جامعه شد. چرا این مدعیان تدبیر عقلشان به این نکته نرسید که انجام چنین مصوبه ای باعث نارضایتی گسترده می شود و ممکن است کشور دچار بحران شود؟ باید عرض کنم اتفاقا خوب هم می دانند و
با اعلام گرانی غیر عادی و ناگهانی بنزین و شوکه شدن مردم باعث عکس العملها و نا رضایتی گسترده در میان مردم شد. چون این گرانی به صورت ناگهانی و چند برابری بود که به نظر اینجانب چند نکته رسید عرض می کنم :
۱- بدون هیچ اغماضی این کار به صورت دفعی و ناگهانی خود ایجاد شوک عصبی بر جامعه شد. چرا این مدعیان تدبیر عقلشان به این نکته نرسید که انجام چنین مصوبه ای باعث نارضایتی گسترده می شود و ممکن است کشور دچار بحران شود؟ باید عرض کنم اتفاقا خوب هم می دانند و
 
«بین‌ستاره‌ای» که درباره‌ی سفر فضانوردان به آن‌سوی کهکشان برای یافتنِ خانه‌ای جدید و جایگزینی‌اش با دنیای درحال نابودی‌شان است، کاری کرد تا نتوانم در آن واحد تصمیم‌ام را در موردش بگیریم. از همین سو، چند روزی را معلق در بین نکات شوکه‌کننده و سطحی‌اش سپری کردم.
ادامه مطلب
خیلی بازار نمیرم،سرم توو قیمتا نیس.
امروز باید میرفتم واکسن هپاتیتم رو میزدم،رفتم،کزارم زد برام آخه متولدین ۷۳ رو واکسینه میکنن مجددا از نظر کزاز،ده سالشون سر اومده.
گفتم حالا که تا اینجا اومدم یه سرم به بازار بزنم،روپوش سفید میخواستم بخرم.شهر خودم با اینجا قبلا اختلاف قیمتی حدود بیس تومن داشت ینی همون روپوشی رو که من خریده بودم پنجاه تومن،دوستام از اینجا سی تومن گرفته بودن.
به نیت روپوش سی تومنی رفتم.طرحاشو نشونم داد انتخاب کردم داشت دکم
1. یه روز تو زندگیم گوشی بردم مدرسه تحویل دادم. کلید کمد گوشیا گم شد و تا الان مث اسکلا وایساده بودیمو قرانو ختم کردیم یه کلید به گوشیا بخوره :| آخرشم پیدا شد و کلی دست و جیغ و هورا و گیلیلیلی کردم براشون :)
2. هرچیز خنده داری که اتفاق میفته بچه ها برمیگردن و به من و ری ری نگاه میکنن. حس میکنم ما دوتا اراذل کلاسیم :| نه؟ :|
3. امروز با ری ری چهارتا غذا خوردیم :| 
4. رفتم به خانوم بوفه ایه میگم خانوم یه چیز میخوام بگم شوکه نشیدا. من امروز هیچی نیاوردم با خود
پقتی خبر را خواندم، کسی را ندیدم تا احساساتش در من القایی ایجاد بکند، شوکه شدم، خشمگین شدم، اشکم درآمد، نفرت در من شعله کشید.
مادرم از در آمد، نمی دانم چرا، به او گفتم خبر را، دو دستی به سرش کوبید، خشمگین و اندوهگین شد، زار زار گریه می کرد. به همسرم زنگ زدم، صدایش بین گریه هایش به من فهماند که او هم خبردار شده...
برای محبوب شدن، گاهی ظاهر آراسته می کنیم، نقش رفتار خوب از خودمان درمی آوریم روی محوری بین صدق صددرصد و کذب و رودربایستی و مردم داری و.
بین ایران وعراق است چه وحدت زیبا/عامل تفرقه راریشه کنش کن هرجا/دین اسلام و ولایت همه اش این باشد/وحدت وگنج بصیرت برسد ازیکتا/عشق ایران وعراقی است همه آل نبی/معرفت کسب کنی بازبه آل طاها/درره وحدت ما خون شهیدان وطن/هدف خامنه ای یاکه خمینی اینجا/جمعه ای ما همگی شوکه اخبارشدیم/یک سلامی زادب سوی سلیمانی ما/دشمن از کینه زندتیربه سرداروطن/باشهادت برسد وحدت در ملتها/کن فراخوان همه کس یارولایت باشیم/همدلی چاره بود ریشه کنی براعدا/وقت آن است که مامتح
ویروس کرونا برعکس ظاهر بد ریخت و بی‌نظمی‌هایی که در زندگی روتین‌مون ایجاد کرده، محاسنی داشته که من امروز به معنای واقعی لمسش کردم. میگن تو این مدت قرنطینه فرصت خوبی هست که با خودمون خلوت کنیم. مخصوصا که سایه‌ی این ویروس افتاده رو ماه‌های مبارک رجب و شعبان و رمضان. ماه‌هایی که انس و ارتباط ما با خداوند متعال، از طریق قرآن و مناجات و سحر و صیام بیشتر میشه.
راستش این روزها برای من روزهای بسیار سختی بود ولی می‌دونم که سربلند از امتحاناتش بیر
ویروس کرونا برعکس ظاهر بد ریخت و بی‌نظمی‌هایی که در زندگی روتین‌مون ایجاد کرده، محاسنی داشته که من امروز به معنای واقعی لمسش کردم. میگن تو این مدت قرنطینه فرصت خوبی هست که با خودمون خلوت کنیم. مخصوصا که سایه‌ی این ویروس افتاده رو ماه‌های مبارک رجب و شعبان و رمضان. ماه‌هایی که انس و ارتباط ما با خداوند متعال، از طریق قرآن و مناجات و سحر و صیام بیشتر میشه.
راستش این روزها برای من روزهای بسیار سختی بود ولی می‌دونم که سربلند از امتحاناتش بیر
[داخلی. خانه‌ی مادرم در تهران]شرت‌هایم را شسته بودم. من همیشه یک تَشت شرت برای شستن دارم! رفتم تا یکی را از روی بالکن بردارم. مادرم با حالتی خندان، شوکه و سرزنشگر گفت «ئــه!» منظورش این بود که چرا بدون حجاب رفته‌ام بیرون! در شهرکی نظامی زندگی می‌کنند و نگران بود که ممکن است این «کون برهنگی‌»های من کار دستشان بدهد. شرت پشت‌بازِ توریِ فیروزه‌ای رنگم را برداشتم.- اینو می‌خوای بپوشی؟؟!!! دکترا می‌گن آدم عفونت می‌کنه!+ با اینا راحت‌ترم. مشکل
دیشب جناب همسر فرمودن که بیا فیلم ببینیم . (ادامه فیلم oblivion که یه ربعشو دیده بودیم و خوابمون برده بود) . یه جوری از صحنه های فیلم شوکه میشدم و هیجان داشتم که هرگز نمیتونستم باور کنم این فیلم رو دو سه سال پیش دیدم و حتی در موردش نقد خوندم و توی وبلاگ قبلیم مطلب نوشتم :( حتی اشنا هم نبودن برام ... ای وای من 
پ.ن: 
۱. لطفا اگر کسی رو میشناسید که ارشد روانشناسی بالینی خونده باشه (دانشگاه خوب) به من معرفیش کنید.  
۲. اگر روش خاص یا تجربه ای موفق در زمینه بر
هر چی فکر میکنم نمی‌فهمم که چرا یک نفر باید علاوه بر پاک کردن پیام‌های خودش، تیک گزینه برای طرف مقابل هم پاک کن رو توی تلگرام بزنه. پاول دوروف در دفاع از این آپشن گفته باید به آدم‌ها فرصت بدیم گذشته‌شون رو فراموش کنند. اما این فیلسوف ارزنده به این فکر نکرده که شاید ما (طرف مقابل) همچنان نیاز به یادآوردن ماجرایی، دیالوگی، گفتگویی، خاطره‌ای، ابراز عشق و علاقه‌ای از لای همین پیام‌ها داشته باشیم. من هنوزم از کاری که سینا کرده شوکه‌ام. به خود
داشتم با خودم فکر می‌کردم سال دیگه آخرین روز اسفند، وقتی سال ۹۹ کهنه شده کجا می‌تونم باشم و در چه حالی... میدونی؟ خیییییلی دور به نظر رسید، خیلی... اونقدر که شوکه شدم! داریم سال عجیبی رو شروع می‌کنیم، تو عجیب ترین تاریخ و جغرافیا...
پارسال که نشد، امیدوارم امسال سال خوبی باشه برای همه.
 
پ.ن| جمعه، یکم فروردین ۹۹ . پسر، کی فکرش رو می‌کرد...
پ.ن۲| فکر کنم ۱۰۰ بشه منفجر بشیم.
بوسیله گزارش همشهری آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، کارمندان یک شبکه تلویزیونی در برزیلدر جریان پخش زنده اخبار تو ظهر صحنه مبتلا آب بازی بودند. هنگامی که صندوق برزیلی مبتلا اجرای اخبار ورزشی بود درون تعاقب عریضی موافقت عجیبی رخساره داد و بینندگان را شوکه کرد. دو نفر از کارکنان عاری اینکه بیدار پخش زنده شوند در دنبال صحنه مشغول  آب ورزش بودند و تصاویر آن ها درون حال پخش بود. جالب اینجاست که هیچکس از عوامل پشت صحنه وارد آستان این دو
وابستگی
دلبستگی
وارستگی / بلوغ احساسی /آغاز خود عشق ورزی / کنده شدن از موانع 
تلنگرهای زیادی در این چند سال خوردم . از کسانی که بینهایت دوست شون داشتم و دارم .
 
حالا دارم فکر میکنم .
اولی گذشت . سخت گذشت اما گذشت . سپردم اش به زمان .
دومی گذشت .اونم سخت بود و شوکه آور . سپردم اش به زمان .
و این آخری که سخت ترین هست هم خواهد گذشت ...
رنج آدم را پخته میکنه . بخصوص وقتی دلش میشکنه و میشکنه و میشکنه . 
حالا با خودم میگم عجب احمقی بودم که اجازه دادم آدم ها با د
40 روز پیش خبر مرگ دختر عموی سی و چند ساله‌ام را شنیدم. مرگی ناگهانی و بی‌خبر. همانقدر ناگوار و شوکه کننده مثل وقتی که در بچگی امتحانی را خوب می‌دادم و وقتی با نمره‌ی افتضاحش روبرو می‌شدم نمی‌دانستم چه کار کنم.امروز 40 روز از آن بُهت گذشت. بُهتی که آرام آرام یخش شکسته شد. یخی که برعکس همیشه، سرد نبود، داغ بود.زندگی این روزهایم جوری بود که پدر و مادرم را نمی‌دیدم. هرروز و هرساعت کنار زنعمو و عمویم بودند. روزهایی که سرکار بودم با مادرم چت می‌کر
آلمان اقدام نیروهای امنیتی ایران در استفاده از خشونت علیه معترضانی که در پی افزایش قیمت بنزین به خیابان‌ها آمده بودند را محکوم کرد.
یکی از سخنگویان وزارت خارجه آلمان روز پنج‌شنبه ۳۰ آبان گفت: «ما از گزارش‌ مربوط به کشته شدن بیش از یکصد نفر شوکه شده‌ایم و این اقدام نامتناسب نیروهای امنیتی ایران را محکوم می‌کنیم. حق مردم برای تظاهرات مسالمت‌آمیز باید رعایت شود».
اعتراضات ایران که اکنون تحت تحریم‌های ایالات متحده است، روز جمعه پس از جهش
روزی که چندان روز مفیدی نبود.کلا این روزها ناراحتم و خسته.
خسته از این همه بدشانسی
مثلا همین که ترم گذشته من نفر اول بودم ولی امروز وقتی سیستم سما را چک کردم یهو متوجه شدم برای ترم قبل هم  نفر دوم شدم!مگر میشود بعد یکسال عوض شد؟ 
چی بگم والا، اینکه من همیشه نمیخونم ولی انتظار دارم با وقت کمی که میزارم بهترین نتیجه رو بگیرم و نفر یک باشم.ادم متوهم و خودبزرگ بین بمن میگن خب :)
از بچگی میگفتم یبارخوندن کافیه، الانم این شکلیم و فقط و فقط تو امتحانا
سلام دوستان 
این اواخر که به خودم میرسم ادمای بیشتری بهم علاقمند میشن خخخخ 
سر قضیه همون باغ ، پسر مالک از بنده حقیر خوشش اومد و به مادرش گفته بود و مادرشم با خواهرم در میان گذاشته بود...خب درسته وضعیت مالی شون به علت مالک بودنشون در گذشته عالیه،  ولی پسره از اینایی بود که دماغش عملی نصف سرش کچل کرده بود و موهای اون نصف دیگه رو اینور ریخته بدد و ابروهاشم پهن و کوتاه برداشته بود مخلص کلام از من دخترتر بود و خواهرم زنگ زد و قضیه خواستگاری رو تعری
پنجشنبه هفته پیش رفتم آرایشگاه به این هدف که‌ موهامو یه حالتی بدم و بعد لایتشون کنم برای بار اول بصورت اصولی!
تو فاصله‌ای که منتظر بودم ارایشگر موی نفر قبل منو تموم کنه، مسئول سالن بردتم اونور که مشاوره رنگمم بگیرم. دختره که رنگ می‌کرد ازم پرسید چجوری میخوام، موهام که بلندی‌شون روی از استخون کتفم دو بند انگشت پایین تر بود رو نشون دادم بعد انگشتمو تا دو بند انگشت زیر شونه‌م نشون دادم گفتم میخوام قدشونو انقد کوتاه کنم و جلوی موهام که تا زیر
اگه یادتون باشه چند پست قبل داشتم از این می‌نالیدم که چرا می‌گن عروسی خودت و فلان. چند شب پیش خبر رسید که یکی از هم‌کلاسی‌های دوره‌ی دبیرستانم بچه‌اش اومده دنیا. :|
نمی‌دونم می‌تونید تصور کنید چه شوک عظیمی به همه‌مون وارد کرد یا نه. از اون‌جا که همه‌مون اساتید مسخره‌بازی هستیم و این خبر هم توسط یکی از استاد بزرگان این فن تو گروه گذاشته شد، هیچ‌کس باورش نشد. ولی بعد که خود مادر بچه اومد و خبر رو تایید کرد و چندتا عکس فرستاد، متوجه شدیم ک
رفته بودیم برای افتتاح حساب وام ازدواج، آقای بانک دار پرسید قبلا اینجا حسابی نداشته اید؟ گفتم : نه! فرم افتتاح حساب را داد دستم . پر کردم. تحویلش دادم.
اطلاعات را که وارد سیستم کرد گفت شما قبلا اینجا حساب داشتید! دوباره گفتم : نه! مطمئنم که نداشتم. 
گفت: سال فلان، از طرف مدرسه فلان! 
شوکه شدم! اسمِ مدرسه ابتدایی ام بود، یادم افتاد که آن سال برای همه بچه ها حساب باز کردند و یک کارت دادند دستشان. یادم نبود، اصلا! اصلا!
مامان آه کشید و گفت: امان از آن ر
حتما شما هم زوجهایی را دیدید که قبل ازدواج، بینهایت عاشق‌اند، برای آنها همه چیز هیجان‌انگیزه. اولین قرار ملاقات، پیشنهاد ازدواج، حلقه نامزدی، جشن عروسی، ماه عسل..... همه اینها یک چیز را فریاد می‌زند: من خوشبختم.ولی متاسفانه این احساس خوشبختی  دائمی نیست. کمی بعد از ازدواج همه چیز تغییر می‌کند. ممکن است طرفین از رفتارهای هم، شوکه و متعجب شوند و اگر این رفتارهای غیرمنتظره ادامه داشته‌باشد، سبب ناامیدی و دلزدگی آنها می‌شود.اما چرا این اتفا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
**************************************
زمان؛
واژه ای گنگ و گیج 
واژه ای عمیق و ژرف
زمان وقتی فهمیده میشه که بگذره
که گذشتش حس بشه!
میدونی گذر زمان رو کی میشه فهمید؟
وقتی جلوی اینه بایستی و خودت رو خوب نگاه کنی...
وقتی خودتو بندازی لا به لای عکس ها و نوشته ها و یادگاری های گذشته
وقتی بعد از مدت ها خاطراتت رو تورق کنی
اصن یکهو انگار که شوک بزرگی به ادم وارد میشه.
میبینی 10 سال 12 سال 18 سال و در نهایت 22 سال از عمرت گذشته.
این زمان کی گذشت که نف
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
**************************************
زمان؛
واژه ای گنگ و گیج 
واژه ای عمیق و ژرف
زمان وقتی فهمیده میشه که بگذره
که گذشتش حس بشه!
میدونی گذر زمان رو کی میشه فهمید؟
وقتی جلوی اینه بایستی و خودت رو خوب نگاه کنی...
وقتی خودتو بندازی لا به لای عکس ها و نوشته ها و یادگاری های گذشته
وقتی بعد از مدت ها خاطراتت رو تورق کنی
اصن یکهو انگار که شوک بزرگی به ادم وارد میشه.
میبینی 10 سال 12 سال 18 سال و در نهایت 22 سال از عمرت گذشته.
این زمان کی گذشت که نف
چرا مسلمانان گوشت خوک نمی خورند
 
یک نفر کە بیشتر از 25سال است در آلمان است برایم تعریف میکرد؛
گفت: همکاری آلمانی دارم یه بار از من سوال کرد چرا شما مسلمانان گوشت خوک نمیخورید؟! میخواهم دلیل علمی اش را  برایم بگویی که قانع شوم نه دلیلی شرعی.
منم در جواب گفتم فقط یک ساعت  وقت میخواهم تا با توکل به خدا با زبان آلمانی جوابی مناسب و قاطع خواهم داد.
از سایتهای اینترنت شروع کردم به جست و جو بخصوص در سایتهای علمی به زبان انگلیسی ، آلمانی و دیگر زبانها.
خب ما همدیگر را زیاد نمیشناسیم. فقط به همدیگر احترام داریم و باور داریم. اما میدانم یکبار به نامزدش گفته بوده «این پیراهن را بخری؟ مگر اینکه من مرده باشم!» قضیه‌ی پیراهن (که شاید به نظرش زیادی برهنه بوده) کلا ۲ دقیقه طول کشیده بود و با شوخی و خنده طرفین رفع شده بود. اما من بعد از شنیدن داستان شوکه شده بودم. فکر می‌کردم این داستان یعنی عقیده دارد مرد میتواند طرز پوشش همسرش را کنترل کند. من با نگاه جنسیت‌زده کنار نمیایم. دیشب که بهش زنگ زده بودم
امشب داشتیم فیلم می دیدیم. فیلم که تموم شد بابا با دودلی و من من صدام زد. گفت جواد! گفتم بله؟وگفت به چی داری فکر میکنی؟ چرا تو فکری؟ گفتم چیزی نیست.
چند لحظه ساکت شدیم. فهمیدم میخواد چیزی بگه و نمیگه.
گفتم چی میخواستی بگی؟ گفت میخواستم بگم: اگر تو سرپاشی همه چیز درست میشه. سرپا شو...
 
یک عالم روضه دارم برای همین یک جمله. یک عالم درد پشت این جمله است. یک عالم مسئولیت در دل این جمله است.
 
جا خوردم وقتی شنیدم. چند لحظه شوکه بودم و تو فکر.
بلند شدم. چندت
درباره ی سفر به شیکاگو مفصل خواهم نوشت اما الان لازم دارم درباره ی خبر مهمی که تازه گرفتم، بنویسم. در کمال تعجب، امروز نامه ی تایید ویزای دانشجوییم رسید!!! بهمون گفته بودن بین 9 تا 13 ماه ممکنه طول بکشه و من خودم رو آماده کرده بودم برای از دست دادن ترم اول و حتی کل سال اول. هفته ی پیش صدام زدن واسه انگشت نگاری و امروز نامه ی تایید اومد. در اینکه خوشحالم شکی نیست اما شوکه شدم. راستش باید اعتراف کنم که ته ته دلم دوست داشتم این تعطیلات سرخوشانه بیشتر
خبر شهادت حاج قاسم هممون رو شوکه و حس انتقام از اشقیا رو در دلمون زنده کرد. باید حواسمون باشه که به عنوان یک سرباز هم این آتش رو در دلمون باید زنده نگهداریم چراکه مبارزه حق و باطل ادامه دارد و از یک طرفی هم به تکلیف اصلی خودمون عمل کنیم.
تکلیف اصلی ما در این شرایط بسیار سخت و پیچیده، اطاعت تام و تمام از منویات و دستورات رهبری عزیزمون هست. مواظب باشیم که نباید کاری بکنیم آقا مجبور بشوند تصمیماتی رو بر خلاف چیزی که مصلحت می‌دونند اتخاذ بکنند و م
از اون فیلمائیه که خیلی ها بعد از دیدنش به به می کنند و جز محبوبترین فیلماشون می شه و اصلا جز فیلمای برتر آی ام دی بی هم هست و زمان روایت داستان خطی نیستو و چه می دونم از همینا...
منکر ایده و داستان جالب فیلم نیستم (بگم که فیلمنامه اش جایزه اسکارو برده اگه اشتباه نکنم) فقط برای من فیلم معمولی ای بود و چندان لذتی نبردم بخصوص اینکه دو تا بازیگر اصلی رو چندان دوست نداشتم تو این فیلم ( حالا فیلمای زیادی هم ازشون ندیدما :دی) با اینکه کیت وینسلت جایزه هم
 
 جوایز ما 
دوستان گلم سلام اصلا شوکه نشید چون جوایز ما خیلی عالیه . خب اگه جوایز ما عالیه پس باید شوکه بشید .
 
 
 
جوایز ما از این قرار که :
 
تعداد خیلی زیاد ممبر برای کانال و گروه 
 تعداد خیلی زیاد بازدید پست
 تعداد خیلی زیاد شماره های مجازی 
انواع ربات ها برای گروه البته رایگان
به گروه تلگرامی ما مراجعه کنید تا تمامی این هدایا را دریافت کنید : https://t.me/member_see_number_free 
 
خرید ممبر و بازدید
برای خرید انواع ممبر و بازدید پست برای کانال و گروه تلگ
سلام دوستان جان دل
 
خوب و بد گذشته و میگذره
از ‌قتی لپ تاپ رو همسر برده شرکت نیومدم بلاگ سربزنم
خداروشکر همایش دهم دوروزه و عالی برگزار شد
فعلا درگیرودار یک خبر وحشتناک هستیم
یک قتل
بله قتل
منشی شرکت  یک خانووم جوون بود که دوتا دخترداشت 
سه ساله و دوساله
متاسفانه شوهرش خیلی هرز میچرخیده و باهم اختلاف داشتن
چندروز پیش دوباره سر اینکه همسرش اصرار داشته دوست دخترش رو صیغه کنه دعواشون میشه
صبح مامان دختره زنگ زد به همسر و کفت مریم مرده،کشته ش
حالا که قرار مدار عقد گذاشتیم,دلخوش خرید هامونو تقریبا کردیم ,امروز نشسته بودم لیست مهمان بنویسم ,رفتم از مامانم بپرسم فلانی چند نفرن?! که گفت صبا یکم دست نگه دار!!!! گفتم چرا ... گفت داداشت از تو بزرگتره ولی هنوز ازدواج نکرده ,درست نیست تو زودتر عقد کنی  داداشت دق میکنه!!!!! هاج و واج نگاهش کردم ,یعنی چی مامان? داداش که نامزد هم نداره من صبر کنم  تا عقد کنه! گفت تو یکی دوسالی صبر کن تا منم واسه داداشت یه زن خوب پیدا کنم!!!!!!!!!!! بعد سریع واسش عقد و عروسی
فیلم Groundhog Day یا روز موش‌خرما، داستان یه خبرنگاره که برای تهیه‌ی یه گزارش به یه شهر دورافتاده می‌ره که از همون اول ازش بیزاره.
سروته کار رو هم می‌آره و فرداش میخواد برگرده به شهرش که متوجه میشه صبح، دوباره توی دیروز بیدار شده. روز بعد و روز بعدش و روزهای دِگر هم! گیر افتاده توی روز اول. هر روز همون اتفاق‌ها. همون گزارش. همون حرف‌ها. اول فکر می‌کنه شوخیه. بعد شوکه میشه. بعد وحشت می‌کنه. بعد سوگواری می‌کنه. حتی خودش رو می‌کشه. اما هربار دوبار
شوکه همونجا خشکم زده بود، که محسن با ابروهای از تعجب بالا پریده پیاده شد و کلاهش رو درآورد و روی دسته ی موتور گذاشت و با سرعت به طرفم اومد، از نگاه عجیبش  قدمی به عقب برداشتم، نگاه به خون نشسته‌ی محسن روی دست باند پیچی شده ام افتاده بود که دستم رو گرفت، آب دهنم رو با صدا قورت دادم‌، محسن با صدایی دورگه که سعی می‌کرد نلرزه می‌گوید:
-
دستش روی باند لغزید، آروم منو به طرف خودش کشید و نفس‌های بلند و کشداری می‌زد، بازوم به سینه‌اش چسبید و آروم ک
شوکه همونجا خشکم زده بود، که محسن با ابروهای از تعجب بالا پریده پیاده شد و کلاهش رو درآورد و روی دسته ی موتور گذاشت و با سرعت به طرفم اومد، از نگاه عجیبش  قدمی به عقب برداشتم، نگاه به خون نشسته‌ی محسن روی دست باند پیچی شده ام افتاده بود که دستم رو گرفت، آب دهنم رو با صدا قورت دادم‌، محسن با صدایی دورگه که سعی می‌کرد نلرزه می‌گوید:
-
دستش روی باند لغزید، آروم منو به طرف خودش کشید و نفس‌های بلند و کشداری می‌زد، بازوم به سینه‌اش چسبید و آروم ک
باشگاه خبرنگاران جوان: روز گذشته فیلمی از جشن تولد «رومئو بکهام» پسر ۱۷ ساله دیوید بکهام فوتبالیست مشهور انگلیسی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که توجه همگان را به خود جلب کرد. کاربران فضای مجازی که با دیدن این مراسم ساده حسابی شوکه شده بودند، آن را مورد نقد قرار داده و با تولد‌های لاکچری این روز‌ها مقایسه کردند.
در این فیلم بکهام درحالی که پسر خود را در آغوش گرفته است، کیک تولد ساده او که از کنار هم قرار گرفتن چند دونات در یک ظرف بود، در مقا
گوشی رو برداشتم رفتم بالا سر مریض تخت یک. سی و خورده ای سال داشت. پتو رو داده بود رو پاهاش و لباس بخش رو تنش نکرده بود. سلام کردم گفتم اوضاع احوال؟ گفت: شکر. پرسیدم: مشکلتون چی بوده شما؟ گفت: عفونت ادراری داشتم. از نوع قوی! رفتم دکتر گفتش باید چند روز بستری شی دارو بگیری. هیکل تنومندی داشت. سینه های ستبر و بازوهای به هم پیچیده. با خودم گفتم لابد راننده کامیونه تو این دستشویی های بین راهی مبتلا شده! پرسیدم: شغلت چیه؟ با صدای آروم بهم گفت: من شغل ندار
بارها برایش نامه نوشتم که اگر نباشی همه چیز سیاه وخراب میشود،بارهاقربان صدقه ش رفتم وبارها برایش نامه های تکراری نوشتم اماهیچکدام را برایش ارسال نکردم،اخر او همین جاست کنار من،ازمن به من نزدیکتراست،من مینویسم و اومیخواند،من مینویسم مینویسم مینویسم تا ردی از حضور او در نامه هایم بیابم،هرلحظه که فکر کنی به فکرش هستم،من این روزهازیادبااو حرف میزنم،نامه مینویسم و...من میدانم او باز معجزه میکند ولبخند و ارامش عسلی برایم هدیه می اورد،من مید
 
 جوایز ما 
دوستان گلم سلام اصلا شوکه نشید چون جوایز ما خیلی عالیه . خب اگه جوایز ما عالیه پس باید شوکه بشید .
جوایز ما از این قرار که :
 
تعداد خیلی زیاد ممبر برای کانال و گروه 
 تعداد خیلی زیاد بازدید پست
 تعداد خیلی زیاد شماره های مجازی 
انواع ربات ها برای گروه البته رایگان
به گروه تلگرامی ما مراجعه کنید تا تمامی این هدایا را دریافت کنید : https://t.me/member_see_number_free 
 
خرید ممبر و بازدید
برای خرید انواع ممبر و بازدید پست برای کانال و گروه تلگرامی
به ریختن ناگهانی باورهایم عادت داشتم . یعنی طوری نبود که اگر باورهام بریزن شوکه بشم . چون اونقدر شده که سعی کردم در مورد آدم ها خوب فکر کنم و بعد یه هو دیدم نه من خیلی خیلی زیادی خوب دیده بودمشون . ولی شوکه میشم . این معنیش اینه که عادت نکردم . شاید بهتر بود در اول نمی نوشتم که به ریختن ناگهانی باورهام عادت دارم. شاید باید می نوشتم سعی دارم که عادت کنم ولی نکردم .
وقتی که تا جا داره آدم سعی می کنه که تلاش کنه و جون بکنه و بجنگه و این صحبت ها و درنهایت
«اومون را» اثر ویکتور پلوین.
«اومون» نوجوانیه که علاقه‌ی زیادی به هوانوردی داره و همراه با دوستش «میتیوک» به مدرسه هوانوردی شوروی میره. ولی اون دو، در بدو ورود با اتفاقاتی مواجه میشن که نشون میده همه چیز با تصوراتشون بسیار متفاوت بوده و درگیر ماموریت‌های پیچیده‌ای میشن.
این کتاب، نمای متفاوتی از سیاست‌های شوروی رو به تصویر می‌کشه. سیاست‌هایی که تلاش میکنن تصویر قدرتمند و پیشرفته‌ای از شوروی رو در معرض تماشای جهانیان قرار بدن و در این
اگه فیلم های پرهیجان دوست دارید و از ژانر ترسناک و زامبی محور خوشتون میاد، این سریال انتظارتون رو برآورده می کنه. سریال ساخت شبکه نت فلیکسه و من فصل اولش رو که ۶ قسمت بود، همین دیروز تموم کرد و از شانسم فصل دومش هم از همون دیروز پخش شده :))
داستان از این قراره: قصر به خاطر اینکه از پادشاه خبری نیست در هاله ای از اسراره؛ شاهزاده داره به خیانت متهم می شه، ملکه و پدرش دارن قدرت رو به دست می گیرن و منتظر تولد فرزند پادشاهند و از طرفی بیماری مرموزی دا
برخی افراد برای اینکه از دردهای خود فرار کنند به خودزنی و آسیب به خود روی می آورند که این رفتار اگرچه در کوتاه مدت برای آن ها مؤثر است اما می تواند پیامدهای زیان باری مثل آسیب جدی به بدن و حتی مرگ داشته باشد . به همین دلیل کمک به فردی که خودزنی می کند بسیار ضروری است .
به نقل از سایت روانشناسی فردی فیلیا ، اگرچه آگاهی از خودزنی یکی از عزیزان می تواند بسیار گیج کننده و شوکه کننده باشد اما می توان با انجام راهکارهایی در مورد نحوه برخورد با فردی که
مریض های بعد از ظهر کنار اینکه معمولا بد حال تر و پیچیده ترن یه چیزای باحالی مثل داستان های زندگی جذاب هم بیشتر دارن
چند روز پیش ه بعد از ظهر مطب بودم ۴ تا بارداری ناخواسته داشتم...اولی دختر ۲۱ ساله که مشکوک به بارداری بود و با پدر شوهرش اومده بود چون عقد بود میترسید که ازمایش بده
دومی خانمی بود ۳۷ ساله با دختر ۱۶ ماهه که جواب ازمایش مثبت اومد...هم خوشحال شد هم شوکه
سومی خانمی بود که شوهرش اصرار میکرد که نه حامله نیستی و زنه میگفت شاید باشم و خیل
بیشتر از یه روز نتونستم این اتفاق رو پیش خودم نگه دارم و تنهایی هضمش کنم.
زنگ زدم به سارا و با صدای بریده بریده و اشک هایی که نفهمیدم کی رو صورتم جاری شدن براش تعریف کردم
تا چند لحظه صداش نمی اومد! بدتر از من شوکه شده بود
تا آخر شب و حتی فرداش چندین بار تماس ها و پیام هاش رو روی موبایلم دریافت می کردم: « مهرناز ! گوش کن ببین چی میگم. همین الان زنگ می زنی و یه هفته مرخصی می گیری و همین فردا پا میشی میای خونه ما پیش من. فهمیدی؟ زتگ می زنی قبل از اینکه خ
در یک هفته ی پیش سه تا فیلم دیدم که جایزه های بزرگی گرفته بودن:
اول کتاب سبز green book، یک فیلم فوق العاده از  تبعیض نژادی و نژاد پرستی که ماشا الله تو ایرانم کم نیست، من خودم چون شهرای مختلف درس خوندم همیشه متوجه بودم آدمای جاهای دیگه از هر قشری مذهبی، روشنفکر و ... نسبت به قومیتم واکنش خوبی نداشتن ... این فیلم رو توصیه می کنم که جایزه ی اسکار هم گرفته ... 
دوم فیلم شکل آب the shape of water که بازم جایزه ی اسکار گرفته ولی میتونست قشنگ تر ساخته بشه. فیلمی که ی
بسم الله الرحمن الرحیم
اداره بیلبوردهای تبلیغاتی سطح شهر به شهرداری میرسد و حال ببینیم با وجود جانورانی اصلاح طلب در شهرداری چه بر سر برخی از این بیلبوردها آمده است :
خودنمایی یک دختر جوان در کنار بیلبورد تبلیغی در بابل پایان کار نبود و در برخی از تابلوها با واژگانی دوپهلو و کاملاً جنسی، تبلیغات غیراخلاقی در بیلبوردهای شهری و بین شهری ادامه کار سودجویان شد.
حدود یک ماه پیش، تبلیغ بیلبورد حاشیه‌ساز در شهرستان بابل استان مازندران نمونه تلخ
سلام به روی ماه دوستای بلاگی عزیزم
ما رو نمیبینید خوبید؟خوشید؟
مرسی از همه منم خوبم
حسادت من از اینجا شروع میشه:
یه دختری توی این طبقه بلوک مون هست گیر داده من بهش حسادت می کنم
قضیش اینه یه شب کتریشون رو گاز بود و جوش اومده بود شعلش هم کم بود بهش گفتم ببخشید میشه بردارید
گفت نه ما باید آب چایی مون زیاد بجوشه گفتم خب حداقل شعلشو زیاد کن
بعد خودم اومدم شعله رو زیاد کنم خاموش شد اونجا که کلی بهم حرف زد که بیشعور و فلان و فلان هیچی نگفتم
بعد یه روز ف
کتاب آموزش بوکس رایگان
این کتاب بهترین و حرفه ای ترین کتاب آموزش بوکس می باشد که اساتید حرفه ای و مجرب این رشته در حجم 89 صفحه تدوین کرده اند.
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود رایگان آموزش بوکس - وطن دانلود vatandownload.com › tag › دانلود رایگان آموزش بوکس Translate this page از همین رو امروز در سایت وطن دانلود فیلم آموزشی را با نام Everlast Advanced Boxing Workout برایتان آماده کرده ایم. این فیلم آموزشی که
گلدن تایم مجموعه‌ی 12 تا فیلم کوتاه 10 دقیقه‌ای است که وجه مشترکشان ویژگی زمان و مکان است: داستان همگی‌شان در 10-20 دقیقه‌ی انتهای روز اتفاق می‌افتند، در آن 10-20 دقیقه‌ای که می‌شود بازمانده‌ی روز نامیدش یا شغال خوان غروب. همان 10-20 دقیقه‌ای که نور خورشید کجکی می‌تابد و در کار غروب است و عکاس‌ها می‌گویند بهترین نور برای عکس گرفتن است. همگی اپیزودها هم در ماشین‌ها اتفاق می‌افتند. حالا این ماشین توی یک اپیزود یک جیپ است توی یک اپیزود دیگر یک م
سلام
سردار این رسمش نبود..
میبینی چقدر شوکه شدیم.حتی اون قدر که چشمون اسم تو هم نمیبینه.چون باورش برامون سخته...
دنبال این هستیم .با حرفی تسکین پیدا کنیم...جمله یه حرفی اصلا بگند دروغ
بگند بخاطر رو شدن  دست دشمنان داخلی و خارجی
کلی نقشه می کشیم.
سردار  شما که خودتون خبر داشتی قرار شهید بشی..فقط ماها خودمون آماده نکرده بودیم.هنگ کردیم.قفل کردیم.
آخه تو سردار جهان اسلام بودی...
ولی از خانم زینب درس یاد گرفتیم.
جز زیبایی هیچ نمیبینیم.
مگر مصیبتی بر ما
دیشب داشتم سربه سرش میزاشتم اذیتش میکردم نامزدیه دیگه ازاین چیزا زیاد اتفاق میوفته اونم هی میخندید میگفت حالتو میگیرم وایسا ! خلاصه اینکه ما اومدیم بخوابیم منم همچنان کرم میریختم عاقا نامردی نکرد یه دونه از شیکمم نیشگون گرفت ینی درد داشتااااااااااا نمیدونم چجوری خودمو کنترل کردم جیغ نکشم فقط اینو فهمیدم که احساس کردم خفه شدم بعدشم گررررریه بدبخت خودشم شوکه شده بود فک نمیکرد اینجوری درد بگیره !! هیچی دیگه شونصد بار دوراز جونش گفت غلط کردم
بگذریم که تا ساعت 5:15 عصر چطوری گذشت و برای بچه‌ها چه بهانه‌هایی آوردم، اوج ماجرا ساعت 5:17 عصر بود، فایل نهایی یه سفارش فوری داشت توی ایمیل آپ‌لود می‌شد که پیام فائلا اومد روی گوشی‌ام. بعد از سلام و احوالپرسی چیزی گفت که اصلاً انتطارش رو نداشتم، نشونه‌ای که از اومدنش ناامید شده بودم، حرفی که توی اون حال واقعاً شوکه‌ام کرد. اول لرزش دستم شدت گرفت و بعد بلافاصله گریه‌ام. 
دوستی داشتم که می‌گفت وقتی برای هم دعا می‌کنید به هم بگید. واسۀ این ح
با دانشگاه رفتیم کربلا ...پارسال بهمن...اره دیگه پارسال بهمن!
انقدددد مدیر کاروانمونو اذیت کردیم و دیوونه اش کردیم تقریبا ...داشت موهاشو میکند...!هی برمیگشت به ما میگفت منو اذیت نکنین دخترا...!تو رو خدا سر تایمتون بیاین‌..تو رو خدا بیاین سوار اتوبوس شیییین...
امروز فهمیدم ...فوت کرد!به خاطر کرونا!
باورم نمیشه...
میخوام زااار بزنم...
خیلیییییییییییی شوکه ام...
کل خاطرات کربلامون اومد جلو چشمم...
حرص خوردناش...غذا پخش کردناش...خستگیاش...خخخخ تا مینشست تو ا
25 سال حبس دختر جوان (بلانش مونیر) ⛔16
در این مطلب داستان دختری را  تعریف می کنیم که بخاطر عشق به یک مرد 25 سال توسط مادر خود حبس شد در سال ۱۸۷۶ بلانش مونیر ۲۵ ساله عاشق مرد وکیلی شد که هم از خودش بزرگتر و هم ورشکسته بود مادر بلانش با این ازدواج موافق نبود ولی بلانش به انجام این کار اصرار داشت.
مدتی بعد بلانش ناپدید شد دیگر هیچکس او را ندید. مادر و برادر او برایش سوگواری کردند و بعد از مدتی همه چیز تمام شد و آن ها به زندگی عادی خود بازگشتند اما این ه
وقتی دو تا کشور فارسی‌زبان با هم نامه‌نگاری می‌کنن:


مهر برجسته‌ای که رو این نامه خورده تو گاوصندوق نگهداری میشه، پاکتی که این نامه رو توش گذاشتن از یه پوشه بزرگتره! بعد ببینید من چیکار کردم. رفتم خودم پاکت رو باز کردم، از روش یکی واسه سفارت و دو تا واسه خودم!! کپی گرفتم و بعد یه لا ورقه رو بردم تحویل مقصد دادم!!! مسئوله شوکه شده بود! می‌گفت "کیییی اینو باز کرده؟؟؟ تو چطوری نامه به این ابهت رو خودت باز کردی؟" به‌جای من اون دست و پاشو گم کرده بو
روانشناس کرج
خلاصه مقاله:
شاید این کمی شما را شوکه کرده باشد. آخر چطور می شود که روانشناس کرج بهتر از یک روانشناس در تهران باشد؟ باید دید که با چه معیار و شاخصه ای این چنین حرفی زده ایم.
در حالت کلی نه فقط روانشناس کرج بلکه در هر شهری ممکن است خوب باشد. اما چرا به طور اختصاصی سراغ روانشناس کرج رفته ایم؟ این پرسش ها شالوده اصلی این متن است که سعی می کنیم در این مقاله به آن بپردازیم.
روانشناس کرج، بهتر از روانشناس تهران
شاید این کمی شما را شوکه کرد
اولین اتفاق شوکه کننده ای که باهاش مواجه شدم با دیدن عکس جوجومویز در پشت جلد بود!!!  تمام تصوراتم بر باد رفت! من فکر می کردم جوجو مویز یک مرده  
و اما از اونجایی که همیشه دقیقه نودی کتاب می خونم. تو وقت اضافه نتونستم تمومش کنم چون تو تاکسی تمام حواسم متوجه دست و بینی یخ زده ام بود و از طرفی راننده آهنگ ترکی استانبولی گذاشته بود. بنابراین بیست صفحه پایانی رو از رو عکسایی که گرفته بودم، خوندم
خب باید بگم که داستان شروع اندکی گیج کننده ای داشت و در
انجمن بین المللی ترنم صلح، برای فعالیت در راستای چشم اندازهای خود، و برای به اشتراک گذاشتن محتوای آموزشی-تبلیغی، اقدام به انتشار مناظره بین الادیانی مرتبط با اسلام نموده است، تا ضمن معرفی شخصیت های برجسته بین المللی اسلامی، رویکرد منتقدان به اسلام را نیز به نمایش گذارد و مجالی را برای مشتاقین به امر تبلیغ بین المللی اسلام را فراهم آورد.
«David Wood» در پاسخ به این سوال که «اگر عیسی مسیح، خداست، پس چرا روز و زمان واقعه را نمیدانست؟» شوکه می‌شو
دوستان سلام
حدود سه سال از آخرین پست من تو این وبلاگ میگذره. اول از همه ممنونم از همراهی شما. کاملا اتفاقی یاد این وبلاگ افتادم و با مشاهده آمار سایت شوکه شدم. هنوز تعداد بالایی بازدید از پست ها صورت میگیره و خوشحالم که کارهای قبلی همچنان مفید هستن.
هرچند سال های زیادی گذشته ولی به لطف این دوران سخت قرنطینه خیلی از کارها امکان انجام شون نیست. متاسفانه کلاس های حضوری کنکور تو این بازه زمانی کنسل شدن و دوره های آنلاین میتونن به شما خیلی کمک کنن
سلام 
میخواستم بدونم ارتباطاتی که در دوران دبیرستان بین یک دختر و پسر اتفاق میافته تا چه اندازه درسته و تا چه اندازه غلط؟
اگه پسر یه کم سنش بالاتر باشه مثلا ۲۰-۲۱-۲۲ و دختر هم ۱۷-۱۸ سالش باشه و پسره هم قصدش ازدواج باشه چطور میشه به اون دختر اعتماد کرد؟، در واقع چطور میشه به حرف یک دختر دبیرستانی اعتماد کرد؟
آخه یه دوستی داشتم تو سال آخر دبیرستان با یک دختر همسن خودش رابطه داشت، اما وقتی دختر دانشگاه دلخواهش قبول شد خیلی راحت پسر رو کنار گذاشت
همه پیش بینی ها دروغ بود!
امروز یک خبر جهان را شوکه کرد! فرد 40ساله ای در فرانسه، یک ماه قبل از ووهان چین کرونا داشته! و جایی هم سفر نکرده. یعنی مسری بودن یا انتقال از بیمار دروغ است. ویروس در فضا موجود است و این از نظر مذهبی بلا اشکال است، زیرا ویروس از خلقت های خداوند است، و شناخت انسان به معنی خلقت جدید آن نیست. از  ابتدا هم ویروس شناسان گفتند که: ویروس کشنده نیست!  بلکه تضعیف کننده سیستم دفاعی بدن، برای مبتلا شدن به بیماری های دیگر است. ویروس و
دیشب دوباره خوابش رو دیدم
خیلى خواب جالبى بود
توى خونه مادریم بودم و پر مهمون و اینا بود یهو تصمیم گرفتم پاشم و برم دم خونشون و باهاش حرف بزنم (به خاطر اینکه سالهاست به دلیل حرفهاى نگفته و کارهاى نکرده دارم اذیت میشم حس میکنم نفرینم کرده که میدونم نکرده و همین سکوتش بیشتر اذیتم میکنه البته اینا تصورات کمالگرایانه و حساس منه چون اون هزار تا حرف و کار اشتباه انجام داد و بابت هیچکدوم به هیچ جاش نیود هزارتا نه مثلاً ده بیست تا... اما من نمیتونم مث
سلام
من یه دختر نوجوان هستم، راستش از کلیپ های عاشقانه و این چیزها خوشم میاد با هشتگ مورد نظرم، البته میکس های عاشقانه خارجی در واقع مربوط به پیج های ایرانی نبود، اصلا داشتم نگاه میکردم که یهو اتفاقی یه فیلمی اومد که اول نفهمیدم چیه چون من میدونستم اون مدل فیلم ها هستن ولی ندیده بودم تا بحال (فیلم پ) و حتی تصور درستی از رابطه جنسی نداشتم، از روی کنجکاوی نگاه کردم و فهمیدم چیه! 
راستش شوکه شدم و تصوراتم بهم ریخت و حس بدی پیدا کردم نسبت به رابطه
همسرشهید اولین باری که حرف از رفتن و مدافع حرم شدن به میان آمد زمانی بود که بعد از 9 ماه اسمش برای اعزام در آمده بود. علیرضا 9 ماه قبل برای رفتن به سوریه ثبت‌نام کرده بود و کاملاً داوطلبانه برای دفاع از حرم رفت. بعضی از مردم می‌پرسند همسرت را به اجبار بردند؟ می‌گویم نه. کاملاً داوطلبانه و با خواست عمیق قلبی رفت. وقتی به من گفت می‌خواهم بروم سوریه، واقعاً شوکه شدم چون اصلاً حرفی از اسم‌نویسی‌شان به من نزده بود. به من گفت: یعنی ناراضی هستی؟؟؟
مرد چینی که فرزند یک ساله‌اش را از طبقه پنجم پایین انداخته بود به‌ اتهام قتل بازداشت شد.
به‌گزارش میرر، متهم «جانگ ژآنگ» 29 ساله فرزندش را از پنجره خانه به پایین پرت کرد و باعث مرگ او شد.
پلیس چین

مادر این مرد به پلیس گفت:«نوه‌ام خیلی گریه می‌کرد ناگهان پدرش او را از آغوش من گرفت و به سمت پنجره رفت در یک لحظه مقابل چشمان وحشت زده من پسر کوچولو را به بیرون پرت کرد. من آنقدر شوکه شده بودم که نتوانستم واکنشی نشان دهم و مانع او شوم.»


چند رهگذر
بار بعد که کسی گفت ایرانیا بدجنس و حریصن و تو شرایط اضطراری قیمت اجناس رو چند برابر میکنن و میریزن تو فروشگاه همه چیز رو میخرن و میبرن خونه انبار میکنن و هیچ جای دنیا همچین رفتار زشتی ندارن، میزنم تو دهنش که یاد بگیریم خودتخریبی رو بذاریم کنار. 
یه خوبی دیدن دنیا همینه که چشم آدم باز میشه به روی مزخرفاتی که پیش‌تر بهمون قبولوندن که تو بقیه جاهای دنیا برقراره و ما یرانیا از همه بدتریم.
اولین مورد کروناویروس دیروز و دومین مورد امروز (همین بغل
بسم الله مهربون :)
بعد امتحانمون، دوست پسر میم زنگ زد گفت یه جوری به بهانه ی اینکه آخرین امتحان بوده برید همون کافه ی همیشگی. اینجا بود که گیر افتادم :| بعد به خودم گفتم حداقل بذار ازش بپرسم ببینم کیا رو دعوت کرده، دوباره به خودم گفتم فضولی نکنم، حرفم رو واضح بگم خیلی بهتره. بهش گفتم اگر که مختلطه و پسرهای کلاس هم دعوت کردین، میدونین که من دوست ندارم بیام. گفت نه فقط دوست های دانشگاه و دبیرستانشه. کلییییی خوشحال شدم *_* 
دیگه بعدش با کلی بهونه و د
 
امروزه صنعتی به نام ساندویچ پانل وجود دارد که ممکن است با شنیدن نام آن شوکه شوید زیرا بیشتر شبیه نام ماده‌ای غذایی می‌باشد تا یک سازه‌ی فوق‌العاده اما در مطالب زیر به توضیح آن می‌پردازیم. ساندویچ پانل یا ساندویچ پنل (صرفا تفاوت تلفظی است و فرقی ندارند) بدین صورت معرفی می‌شود، سازه‌ای جدید که دارای ساختار سبک و مرکبی می‌باشد و از دو سمت محدود به دو لایه فلزی می‌باشد و در میانه‌ی آن یک لایه عایق وجود دارد(همچون یک غذای ساندویچی که نان آ
من قرار بود از یک تیر یعنی فردا برم کارآموزی
برای همین حتی یک ساعتم ازین یک هفته و نیم تعطیلی رو برای امر خطیر(اگه املاش درست باشه) خوشگذرونی حروم نکردم
دیشب کارفرمام زنگ زد گفت کارآموزی یک روز و یک ساعت دیر تر برگزار میشه آقا منم این یه روز بیشترو دریابیدم و در غیر منتظره ترین حالت ممکن اینقدر ساده و راحت جور شد و فردا میریم با آنه و صبا بیرون(اینقدر راحت اتفاق افتاد که من خودم شوکه ام هنوز)
حالا ازونجایی که نامبرده پنج روز متوالی زیر آفتاب جن
 همه چیز همان طور است که بود، حتی کمی بدتر، بدترش از این باب که امروز خبر دار شدم  ظرف کم تر از بیست روز باید طرح پروپزالی را بدهم که فکر میکردم حداقل سه ماه برایش وقت است، حالا باید شبانه روز بنشینم که کار را برسانم. اولش که شنیدم کمی شوکه شدم ولی خیلی زود تر از آنچه که فکرش را میکردم دست و پایم را جمع کردم، نقشه مسیری که باید بروم را روی کاغذ پیاده کردم و در همین فرصت اندک  دو پله از دوازده پله ی تعریف شده را هم پشت سر گذاشتم، هر چند کارهای ساده
اولین اتفاق شوکه کننده ای که باهاش مواجه شدم با دیدن عکس جوجومویز در پشت جلد بود!!!  تمام تصوراتم بر باد رفت! من فکر می کردم جوجو مویز یک مرده  
و اما از اونجایی که همیشه دقیقه نودی کتاب می خونم. تو وقت اضافه نتونستم تمومش کنم چون تو تاکسی تمام حواسم متوجه دست و بینی یخ زده ام بود و از طرفی راننده آهنگ ترکی استانبولی گذاشته بود. بنابراین بیست صفحه پایانی رو از رو عکسایی که گرفته بودم، خوندم
خب باید بگم که داستان شروع اندکی گیج کننده ای داشت و در
Life is Strange
خیلی سخت است Life is Strange را بازی کنید و عاشقش نشوید. سازنده خیلی خوب از ایده داستان‌های نوجوانانه استفاده کرده و بدون استفاده از کلیشه‌های این سبک، عنوانی را به دست بازیکن‌ها رسانده که در بعضی صحنه ها شوکه کننده، در قسمت‌هایی احساسی و در لحظاتی فراموش نشدنی ظاهر می‌شود. بازی داستان دختری با نام مکس (Max) را روایت می‌کند که قدرت عجیبش مشکلات گوناگونی را برای وی به همراه می آورد. از لحاظ گیم‌پلی Life is Strange شبیه به عناوین استودیوی تلتیل،
:|
واو! ...عجب هفته ای! ... چقدر امسال اتفاقای شوکه کننده میوفته !!
خب درس کم خوندم :/ و برا خودم داشتم زر زر میکردم . میدونید اینکه آدم نمیتونه و نباید با یکی که میخواد ارتباط داشته باشه ، توی بعضی موقعیتا خیلی وقت آدم رو هدر میده . و آرزو میکردم همیشه که کاش میتونستم بهش فک نکنم و کار خودمُ کنم بدون یاداوری اینکه چرا مجبورم از یه سری چیزا بگذرم. و یا این موضوع که تو نسبت به بعضی ادما به خاطر اینکه خیلی دوسشون داری خیلی اسیب پذیری و گاهی ازشون احترام
پنج ساعتی میخوابم و بیدار میشم. 
یادم میافته که پیامای اتمام حجتم رو براش فرستاده بودم و حذف اینجارم زده بودم! انگار زیادی خوابالو بودم و فقط خواستم تند تند همه چی رو تموم کنم تا بخوابم. صفحه چتش رو باز میکنم و میبینم خداحافظی کرده. انتظار داشتم بیشتر طول بکشه. یکم شوکه میشم. یکم بغضم میاد و بعد مزه گس دهنمو حس میکنم. 
سامان میگه چته حالا ساجی جان؟ اول اخر همین میشد! شماها تموم میشدین. انقدر واضحه روابطه تون موندنی نیست که حتی خود تویی که بعد چ
این روزا یه دنیا حرف دارم برای گفتن اما انقد همه چی تو ذهنم رسوب کرده که باید با کلنگ به جونشون بیفتم و تیکه تیکه جداشون کنم 
اول از چیزی می نویسم که خیلی آزرده خاطرم کرد، می نویسم شاید کمک کنه حتی برای یک نفر ، برای یک لحظه، اثرگذار باشه ...
رفته بودم مسجد، مسجد روبروی خونه مادرِ همسرم، یه خانومی که سعی میکرد با مثلا زبون خوش همه رو به خودش جلب کنه و انگار پای ثابت مسجد بود، همینطور که داشت شکلات پخش میکرد، اومد سمت من، حواسم به گوشی بود، سریع ی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

درباره فسیل ها